آرادآراد، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره

آراد کوچولوی دوست داشتنی من

یه اتفاق خیییییلی بد...خداروشکر به خیر گذشت

اصلا دلم نمیخواد اینو بنویسم ... وقتی یاد اونروز میفتم تمام تنم میلرزه... دقیقا 13ماهه شده بودی صبح طبق معمول داشتم توی آشپزخونه برات لقمه های نون وپنیر درست میکردم میگرفتی ومیزاشتی دهنت که یهووووو دیدم حالت خفگی پیدا کردی هرچی دست کردم ته گلوت هیچی نبود فکرمیکردم نونه ولی اوضاع خرابتر از این حرفابود اونقدر اوق زدی که دیدم از گلوت داره خون میادوخون میاد تمام لباست شده بود خون یک لحظه..خدااون روزو نیاره ... حس کردم همه چی داره تموم میشه دنیا دور سرم میچرخید....دیگه جون نداشتی سرفه هم بکنی افتادی کف هال... سروتهت کردم زدم توکمرت...حس میکردم تنها کاری که میتونم بکنم همینه...باورم نمیشد یک تیکه شیشه بریده شده از گلوت بیرون او...
14 اسفند 1391

بالاخره اسمت آراد شد

بالاخره پس از ماهها جستجو برای اسمت...من وبابات آرادرو انتخاب کردیم آراد ..                                         نام فرشته ای ست موکل بردین وتدبیر امور ومصالحی که متعلق به روز آراد است.. روز 25ام هرماه شمسی که آنرا آراد نیز گویندودراین روز نوبریدن ونوپوشیدن رانیک میدانند... در پهلوی به معنی آراینده   قربونت بشم که اسمت چقدر بهت میاد... همه چیزت مثل فرشته هاست.... صورتت... لبخندت....آروم بودنت.... خیلی خیلی دوستت دارم....   ...
1 اسفند 1391
1